نگارش در تاریخ دوشنبه 91/4/19 توسط علمدار
یادمه روز آخر سفر جنوبی که رفتم تو شلمچه حاج حسین یکتا بهمون گفت : شماها دیگه محرم شدید .. دیگه حواستون باید به کاراتون باشه .. اون موقع نفهمیدم محرم بودن یعنی چی ؟ اما وقتی رفتم مکه و تو مسجد شجره محرم شدم لذت احرام رو فهمیدم ...
اونجا خدا بهمون لبیک گفت .. ولی ماهم قول دادیم کارهایی که احراممون رو باطل میکنه انجام ندیم ... ما به خدا قول دادیم ... محرم شدیم برای چند ساعت ... محرم شدیم برای تمرین ... محرم شدیم تا بفهمیم باید محرم شد تا لبیک شنید ...
اما هم سخت بود و هم لذت بخش ..
حالا میفهمم برای دلبری از شهدا هم باید محرم شد ... میفهمم شهدا هم برای تمام عمر خود محرم شدند و اینطور شد که شاید در زمین نه ولی در آسمان مشهور شدند .. اما من نیاز به یک میقات دارم برای محرم شدنم !