صبح شنبه 21 فروردین ماه سال 1378 وقتی که او فرازهای آخر دعای عهد را زمزمه میکرد مقابل خانه اش منافقی در لباس خدمتگزار درکمین او نشسته بود .
سرانجام لحظه ی موعود فرا رسید . ساعت 6.45 در باز شد و ماشین امیر بیرون آمد .او منتظر ماند تا فرزندش مهدی در پارکینگ را ببندد و به او برسد ...ادامه ی ماجرار ا پلیس چنین گزارش داد :
مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر صیاد شیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود به وی نزدیک شد .امیر شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگر نما شد منتظر ماند تا او خواسته اش را بیان کند . مرد مهاجم پاکت نامه ای را به دست امیر داد تا آن را بخواند . امیر در حال باز کردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودکاری که پنهان کرده بود وی را هدف چند گلوله از ناحیه ی سر و سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت ..
و اما خبر شهادت سر لشگر علی صیاد شیرازی همه ی ایران را تکان داد ..صبح روز 22 فروردین مردم تهران به نمایندگی از همه ی ایران سیاه پوش و مغموم به خیابان ها ریختند تا قهرمان سال های نبرد را تشییع کنند ابتدا رهبر انقلاب بر تابوت فاتخه خواند سپس بوسه بر تابوت نهاد ..
آنگاه تنها عکس اوبود که هم چنان آرام بود . گویی به ملت میگفت من باز خواهم گشت ..هنوز کار من تمام نشده است..
...فاخرجنی من قبری موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا دعوه الداعی ...( اگر میان من و ظهور امام زمان مرگ فاصله انداخت پس مرا در حالی که کفنم را بر گردن افکنده و شمشیرم را از نیام بر کشیده ام و نیزه ام را در دست گرفته ام و دعوت تو را در همه جا اجابت کرده ام بر انگیز ..)
منبع : کتاب در کمین گل سرخ
سلام بر شهدا و بدن های مطهرشان که همدمی جز نسیم صحرا و پناهی جز مادرشان فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارند .
به قول شهید سامع : خون شهیدان همیشه گرم است و برای ما هر روز مسئولیتی سنگین تر به همراه میاورد .
حواست به مسئولیتت که هست ؟؟ اگه نیست از خود شهدا کمک بخواه خب ...!! جاده ی زندگی لغزنده است و پر فراز و نشیب ...آی شهدا کمکمون کنید تا شهید زمانه ی خودمون باشیم . کمک کنید آن طور باشیم که شهید رجایی میگفت : همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آن ها را بخوانی حالا یک بار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند .
حواست باشه خط مقدم امروزت جایی هست که تو اونجا هستی ...!
انتهای صف شهدا هنوز چند جای خالی مونده . هنوز صدای هل من ناصر می آید . هنوز باید اعزام شد .. روزی دشمن شهرهایمان را نشانه گرفته بود و حال قلب هایمان را !
تکلیفت را همین جا معلوم کن ... کاری کن که همین حالا اعزام شی ..!
رسول اکرم (ص) : آدمی از پرهیزکاران نمیشود مگر اینکه حسابرسی او از نفسش سخت تر از حساب کشیدن او از شریکش باشد .
...از شهیدی یاد گرفته بود هر روز اعمالش را محاسبه کند و در دفترچه ی کوچکی که همیشه همراهش بود بنویسد ..امروز نماز صبحم قضا شد - بدون نوبت سوار تاکسی شدم - با خانواده بد اخلاقی کردم و ...
آخه شنیده بود شهدا همشون یه دفتر تقوا داشتن که توی اون به حساب نفسشون می رسیدن !
حتی تو قرآنم خونده بود که »: حاسبوا قبل ان تحاسبوا .. یا انا غیر مهملین لمراعاتکم ...( ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمیکنیم )
نمیدونم چه قدر موفق شد که از این اخلاق شهدا یه در س حسابی بگیره یا اینکه اصلا اهمیت داد یا نه ولی خدا کنه ما مثل شهدا باشیم .. مهم نیست هممون یه دفتر داشته باشیم که توی اون بنویسیم مهم اینه که اراده ی حسابرسی نفسمون رو داشته باشیم حتی توی ذهن خودمون ...
یک روز حدیثی دادند دستش : منتظر امر ( حکومت ) ما همانند آن است که در راه خدا به خون خود غلتیده باشد ..
دیدی ؟ دیدی در باغ شهادت را نبسته اند ؟؟.....فقط باید بشینی و منتظر باشی .. همین
انتظار ؟ بنشینیم و فقط ...
چشم به راهش نیستیم .. به خدا اگر انتظارش را می کشیدیم مگر می توانستیم آرام و قرار بگیریم ؟ منتظر بودیم مگر می توانستیم نبودش را تاب بیاوریم ؟؟
تو که آرزوی شهادت داری فقط یه ذره .. یه ذره به خودت بیا ........بیا و به خودت قول بده انتظارت واقعی باشه
انتظاری که وصیت شهدا رو زنده نگه داره ...انتظاری که باعث شه اونایی هم که منتظر نیستن منتظر بشن .. همین
اللهم عجل لولیک الفرج.........برای تعجیل جهت ظهور صاحب امر سهم شما یک صلوات