اينجا سرزميني شوره زار و سوزان است . اينجا همان طلائيه خودمان است . نيک بنگر که اين سيم خاردارها و خورشيدي ها براي سر و سينه هاي بسيجيان ترسيم شده اند .
آيا کسي هست که رد گلوله ها و لکه هاي خون را به نيش سيم خاردارها ببيند؟
آيا کسي هست که پيکر اين بسيجي را از لابلاي سيم خاردارها خارج کند ؟
آيا کسي هست که اين دست جدا شده را به پيکرش باز پس دهد؟
آري اينها بالهاي ملائکه اند که به زمين آرام گرفته اند . ميدان مين را نظاره کن که چگونه زيبا جلوه مي کند .
آيا کسي هست که ميدان مين را ، ميدان وصل و عروج ببيند؟
اينجا همان طلائيه خودمان است و آن سه راهي شهادت ، همان سه راهي معروف است. ببين موتور کوفته و آن جسم بي جان را که چگونه راحت و آرام گرفته است . او همت است . همان حاج همت خودمان. فرمانده لشکر 27 حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلّم) که سر ندارد ... .
آيا کسي هست که پيکر بي سر حسين را به ياد آورد ؟
آيا کسي هست که گودال وصل را به ذهن آورد ؟ آيا کسي هست که بتواند خبر شهادت او را به همسر و دو فرزندش هديه کند؟ آيا کسي هست که شدت جراحات و عمل ترکشها بر سر و صورت و سينه اش را براي خانواده اش توصيف کند ؟
آيا کسي هست که بتواند به فرزندانش بگويد که بابا ديگر سر ندارد؟
هيچ ميداني معناي رجال صدقوا را ...
ياعلي...