• وبلاگ : نه آبي .. نه خاكي
  • يادداشت : دو خاطره از شهيد پيچك
  • نظرات : 4 خصوصي ، 41 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    سلام...
    خدا عوضشون بده...
    ياعلي مدد

    سلام دوست گرامي!
    وب با محتوا و با ارزشي داريد. تبريک مي‌گم. خوشحال مي‌شم به وبلاگ منم سري بزنيد و از نظرات خوب خود بهره‌مندمون کنيد.[گل][گل]
    در ضمن نظرتون در مورد لينک چيــــــه؟[گل][گل][گل]
    در مورد ديگران از جايي كه اونا ايستادن قضاوت مي كنم نه جايي كه خودم هستم...شريعتي
    سلام دوست عزيز
    با موضوع شاندل به روز هستم اگه دوست داشيد سري بزنيد
    خوشحال مي شم
    التماس دعا...

    آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد
    شايد دعاي مادرت زهرا بگيرد
    آقا بيا تا با ظهور چشم هايت
    اين چشم هاي ما کمي تقوا بگيرد
    سلام
    عازم ديدار يار خراساني ام
    به روزم
    لطفا 2 دقيقه همراهي کنيد
    ياعلي التماس دعا

    خيلي خوب بود

    يا علي

    دست من خورد به آبي که نصيب تو نگشت...به ياد شهداي غواص


    منتظر حضور گرمتون هستم


    من با سهميه يک جفت چشم آمدم..

    سلام

    به روزم


    سر مست از عشق خدا از سر گذشتند از جان دل علي گفتند و رفتند

    با عنايت حضرت زهرا (س) پيکر بي سر شهيد عارف ُ سردارٍ سالک ُمحب واقعي بانوي بي نشان شهيدعبدالحسين برونسي بعد از گذشت ?? سال گمنامي و بي نشاني از دل خاک سر بر آورد.
    نثار روح بلند او وتمام شهداي مفقودالاثر صلوات.
    الهي الحقني بالشهدا و الصديقين


    سلام

    جالب بود

    منتظر تظرات خوب شما هستم

    تمام راه ظهور تو با گنه بستم
    دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم...

    منتظريم

    + باافلاکيان 
    بسم ا...

    وقتي ميرفتن امام حسن دستش تو دست مادر بود

    وقتي داشتن برمي گشتن برعکس شد ، امام حسن دستاي مادر رو گرفت ...

    يا رب زهرا بحق زهرا اشف صدر زهرا بظهور الحجه . . .


    سلام عليکم
    با عرض خسته نباشيد خدمت شما دوست عزيز
    با پستهاي زير در خدمت شما هستم :

    خاطراتي از تفحص شهدا
    وقتي شيطنت حاج همت گل کرد

    موفق باشيد ياعلي التماس دعا [گل]

    سلام.خداقوت....

    "آنقدر آرام روي كتفش بر زمين افتاده بود كه فكر كردم خواب رفته است ، اما زير بغل او پر از خون بود ، فهميدم محمد شهيد شده و به آرزويش رسيده است . ما نتوانستيم پيكر به خون خفته او را ببريم. لذا محمد همچنان بر روي ريگهاي كوير ، كه با خونش رنگين شده بود ، تا صبح با خداي خويش تنها باقي ماند و......"

    با مطلبي به مناسبت سالروز شهادت شهيد محمد منتظر قائم و ماجراي طبس به روزم.....

    ياعلي


    بسم رب النور

    عرفان واقعي، خانقاهش بازي دراز است...

    با پست "غرب غريب"
    و
    کليپ بسيار ديدني "بازي دراز - ارديبهشت1390"
    منتظر عاشقان شهدا هستيم

    الهي الحقني بالشهدا و الصديقين
       1   2   3      >